برخيز صبح را برايم هديه بياور می خواهم لبخند خورشيد را به صورتت بياويزم تا خیال بوسه هايت مرا بسوزاند خیال صبح بخیر گفتن های با چشمان خواب آلود و لبخند اول صبحت شیرین ترین حادثه تا همیشه ی عمر من است و با دنیا هم عوضش نمیکنم حال هر کجا که باشم هر کجا که باشی اردیبهشت یعنی تو که وقتی در خیالم هستی بهشت میشود جهانم بیا اردیبهشت عشقی دارد بہ پراکندگی عطر بهار نارنج کوچہ های بی قرار و دستهای دو نفره و آرامشی دارد بہ وسعت یڪ فصل عاشق تمام صبحهایم را در فنجان می ریزم و به یاد تو آن را سر می کشم به سلامتی تمام صبحهایت خیال چشمهایت نور میتاباند و صبح عشق را به پنجره میکوبد طلوع در چشمهای توست خورشید هیچکاره بود تو بگو چشم هایت تشنه کدامین نسیم آشناییست که هر روز صبح تا نامی از عشق می برم خورشید را در آغوش میکشی صبح که می شود.عشقت فوران می کند از چشمه ی جوشانِ قلبم آنجا که با هر تپشِ نامِ تو هزاران بار تکرار می شود هیس دیگر لاف زدن از اردیبهشت ممنوع است سِکانسِ آخرِ عاشقانه فقط و فقط مَن در بهشتِ آغوشِ تو هَست و بَس دیشب خوابت را دیدم عزیزِ لحظه های من دلم شانه های امن تُ را میخواهد چه کنم دل است و کارش عاشقی عشق کاری کرده به هر بهانه ای هوای تُ را کند
|